من نشانی از تو ندارم ولی نشانیم را برای تو مینویسم : در عصر های انتظار به حوالی بی کسی قدم گذار خیابان غربت را بیدا کن وارد کوجه تنهایی شو کلبه غریبی ام را بیدا کن کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب ارزوی رنگی ام در کلبه را باز کن به سراغ بغض خیس بنجره برو حریر غمش را کنار بزن مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق اشک پشت دیوار تنهایی ام نشسته ام🌾
خدا کند یه اتفاق خوب بیافتد وسط زندگیمان
آری همينجا
وسط بی حوصلگی های روزانه مان
نگرانی های شبانه مان
وسط زخمهای دلمان
آنجا که زندگی را هیچوقت زندگی نکردیم
یک اتفاق خوب بیافتد
آنقدر خوب
که خاطرات سالها جنگیدن وخواستن ونرسیدن از یادمان برود
آنگونه که یک اتفاق خوب همین الان همین ساعت
همین حالا....... از پشت کوهای صبرمان طلوع کند
طلوعی که غروبش
غروب همه ی غصه هایمان باشد
برای همیشه...
چقدر اين متن دلنشينه
…. ﻭﻗﺘـــــﯽ ﺍﺯ ﯾـــــﻪ نفر ﻣﯿـــــــﺮنجی
ﺣﺘـــﯽ ﺍﮔﻪ ﺑﮕــــﯽ ﺑﺨـــــﺸﯿﺪیش
ﯾﻪ ﭼــــﯿﺰﯼ ﺗﻪ ﺩﻟــــﺖ ﻣﯽ ﻣـــﻮﻧﻪ
ﮐﯿـــــــﻨﻪ ﻧﯿـــﺴﺖ ...
ﯾﻪ ﺟــــــــﺎﯼ ﺯﺧـــــمه...
ﯾﻪ ﭼﯿــــــﺰﯼ ﮐﻪ ﻧﻤﯿـــــــﺬﺍﺭﻩ...
ﺍﻭﺿـــــــﺎﻉ ﻣﺜﻞ ﻗﺒــــﻞ ﺑﺸــــﻪ...!
ﻫـــــﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﮐﻨــــﯽ
و ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺑﺰﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﺍﻩ
....ﻭ ﺑﮕﯽ ﻧـــﻪ ...
ﺑﯽ ﻓﺎﯾـــــــﺪﻩ ﺳﺖ!
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﯾﻦ ﻭﺳـــــﻂ ﺍﺯ ﺑﯿــــﻦ ﺭﻓﺘـــــﻪ
ﻭ ﺟﺎﯼ ﺧــــﺎﻟﯿــــﺶ ﺗﺎ ﻫﻤﯿـــــﺸﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮑــــﻨﻪ
ﯾــــﻪ ﭼﯿـــــــﺰ سنگين ﻣﺜـــــــل
""ﺣـــــــــﺮﻣـــــﺖ ""
دعوا کن … !!
ولی با کاغذت !
اگر از کسی ناراحتی ؛ یک کاغذ بردار و یک مداد ...
هرچه خواستی به او بگی ، روی کاغذ بنویس .
اگه خواستی هم داد بکشی
تنها سایز کلماتت را بزرگ کن !!
نه صدایت را …
آرام که شدی ، برگرد و کاغذت را نگاه کن .
آنوقت خودت قضاوت کن !
حالامیتونی تمام خشم نوشته هایت را با پاک کن ، پاک کنی
دلی را نشکانده ای ، وجدانت را هم نیازرده ای .
خرجش همان مداد و پاک کن بود ، نه کینه و نه بغض و پشیمانی
"گاهی میتوان از کوره ی خشم ، پخته تر بیرون آمد..
ﺑـﺰﺭﮒ ﺗـﺮ ﮐـﻪ ﺷـﺪﻡ ..
ﺩﺍﺳـﺘـﺎﻧـﯽ ﺧـﻮﺍﻫـﻢ ﻧـﻮﺷـﺖ ﮐـﻪ ﮐـﻠـﺎﻍ ﻫـﺎﯾـﺶ ﻗـﺼـﻪ ﺑـﺒﺎﻓـﻨـﺪ ﻭ
ﺁﺩﻡ ﻫـﺎ ﺭﺍ ﺑـﻪ ﻫـﻢ ﺑـﺮﺳـﺎﻧـﻨـﺪ !
آسمان حال تو و حال دلم یک جور است !!
تو چرا تیره شدی؟
نکند تنهایی؟
یا خیانت دیدی؟
آسمان حال که اینگونه شدی؛
عاشقان میگویند که هوا جفت شده؛
نه ببخشید غلط شد سخنم؛
یعنی امروز نباید تک بود؛
هم قدم باید داشت؛
زیر این بارش تو؛
دو نفر باید بود؛
زیر یک چتر سیاه؛
به تماشای تو و گریه تو؛
خنده ها میسازند؛
آسمان حال تو و حال دلم یک جور است؛
نگران از چه شدی؟
من هم امروز تک و تنهایم؛
آسمان حال تو را میفهمم......
الهی
با خاطری خسته، با دلی به تو بسته، دست از غیر تو شسته، در انتظار رحمتت نشسته ام،
می دهی، کریمی، نمی دهی، حکیمی،
می خوانی، شاکرم، می رانی، صابرم،
الهی
احوالم چنان است که می دانی و اعمالم چنین است که می بینی
نه پای گریز دارم و نه زبان ستیز،
الهی
مشت خاکی را چه شاید و از او چه برآید و با او چه باید؟
دستم بگیر یا ارحم الراحمین.
،مِثْلِ عبّٰاسْ كَسْي هَسْت دِلٰاوَرْ بٰاشَدْ
بٰاْ هَمِهْ تِشْنِگي اَشْ يٰادِ بَرٰادَرْ بٰاشَد
مِثْلِ عَبّٰاسْ كَسيْ هَسْت كِهْ سَقّٰا بٰاشَدْ
جِگَرِ سُوخْتِه اشْ حَسْرَتِ دَرْيٰا بٰاشَدْ
مِثْلِ عَبّٰاسْ كَسْيْ هَسْتْ اَبٰابيلْ شَوَدْ
بٰالُ و پَرْ سُوخْتِه،هَمْسٰايِه جِبْريلْ شَوَدْ
هيچْ كَسْ مِثْلِ اَباالْفَضْلِ وَفٰادٰارْ نَبُودْ
لٰايِقِ تَشْنِگيُ و اِسْمِ عَلَمْدٰارْ نَبُودْ
هَرْ كَسْي خْوٰاسْت كِهْ فَرْدٰا بِه شَفٰاعَتْ بِرِسَدْ
يٰا اَباالْفَضْلِ بِگُوييدْ بِه سَلٰامَتْ بِرِسَد
(ْتولد سلطان عشق مبارك)
این روزها ، تلخم
دست برداشتهام از توجهِ بی وقفه به حضور آدم ها
پرهیز میکنم از ثبتِ
وجودهایی که ماندگاری ندارند…
این روزها ، تلخ تر از همیشه
از همه ی آدمها بریده ام !
تعداد صفحات : 21